در سوره
ی ماعون هم ميفرمايد: چهار دسته ايمان واقعي و حقيقي ندارد:
يك دسته
آن افرادي كه ميتوانند به يتيمان، به فقرا و ضعفا رسيدگي كنند، اما نميكنند.
اينها مسلمان واقعي نيستند. دسته ی ديگر آن افرادي كه نماز ميخوانند، اما نماز بَد
ميخوانند. مثل خانمي كه حجاب دارد، اما بدحجاب است. بدحجابي اگر بعضي اوقات بدتر
از بيحجابي نباشد كمتر نيست. قرآن ميفرمايد: كسي كه يك نماز بخواند، نمازش را
تند و تند بخواند، ركوع و سجده كامل نداشته باشد و بالاخره نماز را غلط و يا آخر
وقت بخواند، و به نماز بياهميّت باشد، مسلمان واقعي نيست.
دسته ی
سوم كه مسلمان واقعي نيستند افراد رياكارند. آنها كه ريا و تظاهر در عمل دارند،
اينها مسلمان واقعي نيستند.
دسته ی
چهارم آن افرادي هستند كه ميتوانند به ديگران كمك كنند، ميتوانند به همسايهشان
و به ديگران قرض بدهند اما نميدهند. ميتواند لباسش را به همسايهاش عاريه بدهد
اما نميدهد و بالاخره چيزي كه همسايهاش يا رفيقش احتياج دارد اين ميتواند به او
قرض بدهد اما نميدهد قرآن ميفرمايد اين مسلمان واقعي نيست:
(بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ
الرَّحيمِ اَرَاَيْتَ الَّذي يُكَذِّبُ بِالدّينِ ـ فَذلِكَ الَّذي يَدُعُّ
الْيَتيمَ ـ وَ لا يَحُضُّ عَلي طَعامِ الْمِسْكينِ ـ فَوَيْلٌ لِلْمُصَلّينَ ـ
الَّذينَ هُمْ عَنْ صَلوتِهِمْ ساهُونَ ـ الَّذينَ هُمْ يُرآءُونَ ـ وَ
يَمْنَعُونَ الْماعُونَ)
يعني
پيغمبر! آيا ديدي آن كه ايمان به معاد ندارد؟ آن شخص، كسي است كه به يتيم و فقير
رسيدگي نميكند. واي به حال آن نامسلمان كه در نماز سهلانگار است. نماز را سبك ميشمارد.
كسي كه ريا و تظاهر در عمل دارد. كسي كه ميتواند به همسايهها و رفقا رسيدگي كند
اما نميكند. حوائج رفقا و همسايههايش را رفع نميكند. مسلماني به گفتن نيست؛
مسلماني عمل ميخواهد. اگر بتواني رفع حوائج مسلمانها را بكني ولي نكني، اين سوره
و امثال اين سوره ميفرمايد: مسلمانيت لنگ است. بهشت رفتنت كار مشكلي است.
مرحوم
ثقه الاسلام كليني در كافي روايتي از امام صادق(ع) نقل ميكند كه كمر انسان را ميشكند.
ميفرمايد: «هر مؤمني چيزي را از مؤمن ديگر دريغ دارد كه به آن نياز دارد و او هم
ميتواند كه از خودش يا ديگري حاجتش را برآورده كند ولي نكند؛ (واي به حال چنين
شخصي، ميفرمايد:) خدا او را روز قيامت با روي سياه و چشم كبود زنده ميكند در
حالي كه دستهايش به گردنش بسته باشد. پس گفته ميشود: اين آن خيانت كاري است كه به
خدا و رسولش خيانت كرده آن وقت دستور ميدهند كه او را به جهنم ببرند[1]».
اما
آنچه الآن بحث من است اين است كه گاهي حوائج مسلمانها را بر ميآورد، اما منّت بر
سرشان ميگذارد. اين عمل باطل است. عمل پوچ ميشود. گاهي منّت نميگذارد، اما
براي اينكه ديگران ببينند، عمل را با تظاهر و رياكاري انجام ميدهد. حتّي براي
مردم فقير خانه ميخرد، اما هر كجا مينشيند ميگويد كه من كسي هستم كه براي فلاني
خانه خريدم؛ و بالاخره ميخواهد تا مردم بگويند «بارك الله». مسجد ميآيد در صف
اوّل، تا مردم بگويند چقدر آدم خوبي است. در حقيقت قبلهاش «مردم» ميشود نه «خانه
ی خدا» نماز را براي مردم ميخواند نه براي خدا. گاهي كه همهاش براي مردم است، اصلاً
چيزي كه در ذهنش نيست خدا است اين كفر است. گاهي، هم براي خدا و هم براي مردم، اين
شرك است.
پي نوشت
ها: